دوستدار طبيعت...
دوستدار طبيعت...
حضور در طبيعت و تجربه‌ مستقيم حلقه‌هاي زنجيره زندگي، بيش از هر چيز، حيات دوباره به ما مي‌بخشد و ما را با خود راستين و شكوهمندمان هماهنگ مي‌سازد

در کنارش یک بسته بیسکوئیت ومردی نشسته بود که روزنامه می خواند.
وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت،متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد.او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.پیش خود فکر کرد: بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.
ولی این ماجرا تکرار شد.هر بار که او یک بیسکوئیت بر می داشت، آن مرد هم همین کار را میکرد.این کار او را عصبانی کرده بود ولی نمی خواست واکنش نشان دهد.
وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود،پیش خود فکر کرد: حالا ببینم این مرد بی ادب چکار خواهد کرد؟
مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد.
این دیگه خیلی پرروئی میخواست!
او حسابی عصبانی شده بود.
در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش رابست ، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.
وقتی داخل هواپیما روی صندلی اش نشست ف دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را بردارد.ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!
خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد...یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده را داخل ساکش گذاشته است.
آن مرد بیسکوئیت هایش را با او تقسیم کرده بود،بدون آنکه عصبانی و برآشفته شده باشد...
در صورتی که خودش آن موقع که فکر میکرد آن مرد دارد از بیسکوئیت های او میخورد خیلی عصبانی شده بود.متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت خواهی نبود.
چهار چیز است که نمی توان آنها را بازگرداند....
سنگ              پس از رها کردن!
حرف               پس از گفتن!
موقعیت           پس از پایان یافتن!
و زمان             پس از گذشتن!


نظرات شما عزیزان:

nahid
ساعت11:51---1 مهر 1390
salam.merci ka mano ozve az veblageton donesten .matalebeton kheyle zebast

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:, توسط عباس افشار |
.: Weblog Themes By LoxBlog :.